Saturday, October 05, 2013

MINA AHMADI TRANSLATES R.K. SINGH'S POEMS INTO FARSI


Mina Ahmadi is a competent  freelance translator and interpreter, associated with Iranian  Translators Cyber Association (ITCA). She is 31, M.A. in Translation, and lives in Tehran.  Her language and literary skills are viewable in the translation of some of my poems and tanka into Farsi. My interactions with her convince me that she is  a thoroughly professional, perfectionist translator, whose varied literary interests, passion and talent deserve recognition, both at home and abroad.






POEMS: RAM KRISHNA SINGH, India    
  
اشعار رام کریشنا سینگه، هند
1    1.    DECAY WITH DIVINITY
    
Away from home in academics
sex, philosophy and religion
I’ve been skeptic about all these years
revels of hell in lost memories
1.     پوسیده از لاهوت

دور از خانه، غرق در علم
آمیزش، فلسفه و مذهب
بدبین به همه این سالها
خوش­گذرانی­های جهنمی در خاطرات گمشده

couldn’t be a new dialect for spring
turn nude with refreshing orgasm
نمی­توانستند زبان جدیدی برای بهار باشند
برهنه شو از اوج آن لذت شادی بخش   
I still wander in my mind with fire
but no heat or light, sterile emotion
routs the spirit to live making
all presences dark and absence
و من هنوز سردرگم آن آتشم
بی نوری یا گرمایی؛
احساس عقیم
بهار را تنها به زایندگی کشاند
زایشِ همه آن موجودات سیاهِ بی­حضور
fears are no bread from heaven
nor unfilled emptiness any sky
نه ترس آسمانی است و
نه خلاء پرنشده، خدایی

yet the eagle flies with wide eyes
nose opened to stinking patches
the mud- and ghostscapes that yield
mandate for dreams wrapped in nightmares:
 عقاب، اما، با چشمان باز پرواز می­کند
بو می­کشد تکه­های متعفن را
آن فضاهای گل­اندودِ شبح­آلود را
که حکم می­کنند بر
رویاهای پیچیده در کابوس­های شبانه
I live preying for liberation
and decay with divinity
و من زنده­ام به تمنای آزادی
و  پوسیده از لاهوت










2.

DYING LIGHT

Shrieking in the sea
my knotted self
the lines on the palms

spiders’ network
gleaming with corpses
that have no face
2.       نور میرا 

جیغ می­زند در دل دریا
خویشتن گره خورده­ام
خطوط کف دست،
تار عنکبوت­،
که می­درخشد
از لاشه­های بی­صورت
yet their funeral
mirrors the eyes
waving with dying light

در مراسم خاکسپاریشان، اما
چشم­هاشان برق می­زند
از نوری میرا


3.

CONVENIENCE

Discourse on heaven
and after-life pleasures
is self-bullying
to live without meaning
midst searches for the lost
3.       آسایش

سخن از بهشت گفتن
و  لذت­های پس از مرگ را برشمردن
به خود زور گفتن است
تا زندگی را بی­معنا زندگی کنیم
در نیمه راه جستجو  برای از از دست رفته­ها
so inciting is
the hell of cyberworld
they forget to pray
and multiply their pain
corroding consciousness
چه تحریک­آمیز است 
جهنم دنیای مجازی
ساکنانش عبادت را فراموش کرده­اند و
درد هوشیاری­کُشش
را چند برابر


but it doesn’t matter—
whining in sleep or whinging
is part of crazy
nature in race with itself
and god a convenience
 مهم نیست
در خواب ناله کنی یا  فغان بزنی
هر دو بخشی از دیوانگی­اند
طبیعت در رقابت با خویش
و ربوبیت با آسایش
4.

DUST SMELLS
4. 
بوی خاک
Searching mother
in the thickening dark:
the tree stands
 در جستجوی مادر
در تاریکی که عمق می­گیرد:
درخت ایستاده
through the twilight
hear the bridge I cross with
creaking bones
 در گرگ ومیش هوا
در گذر از پل، می­شنوم
جیرجیر استخوان­ها را
wheeze December
in lonely drizzles:
sun’s last glow
 خس­خس آخرین نفس­های پاییزی
زیر نم­نم باران تنهایی:
آخرین تابش آفتاب
measure wisdom
to unknow, now lower gaze
and look within
 عقلانیت را بسنج
با ناشناخته­ها، و کنون، کمتر خیره شو
 به درون نگر، به
the heart’s rhythm:
dust smells beneath the feet
above the head
آهنگ موزون قلب:
خاک بو می­دهد از زیر پا
تا بالای سرمان

















5.

VULGARITY

 5.
هرزگی
What is there to relish in heaven
if the vulgarity of relationship haunts
even after retiring from earth?
لذت بهشتی چیست؟
پس از بازنشستگی از زمین
این هرزگی روابط باز هم ادامه می­یابد؟
the loose threads of yearning criss-cross memory
I can still feel the river’s twisted flow
toward lower reaches, exhausted and stripteased
 رشته­های آزادِ خاطره تودرتوی حسرت­بار
هنوز هم می­توانم جریان پیچیده رودخانه را احساس کنم
آن زمان که خسته و رقصان، تن­تاب و اغواگر پایین می­رود
the nudity of moon and stars is beyond touch
who cares I evolve or end like them
suspended from a plane I  can hardly reach?

تن برهنه ماه و ستاره دور است، دورتر از دسترس
چه کسی اهمیت می­دهد رشد کنم یا دست آخر مانند آنها
آویخته از یک هواپیما؛
 به سختی
بتوانم تن برهنه­اشان را لمس کنم؟




























6.

TEN TANKA POEMS
6.
ده شعر تانکا[1]
1

Awake in dream time
he looks for the candle—
love’s invitation
lighting up in the dark
and sings the body’s song

 1
 هوشیار به وقت رویا
در پی شمع_
دعوت عشق
شعله می­کشد در دل تاریکی شب
و سر می­دهد آواز تن
2

Watching the waves
with him she makes an angle
in contemplation:
green weed and white foam break
on then beach with falling mood
 2
از گوشه جشم محو تماشای موج­ها
 غرق در تفکر،
 ایستاده
زن در کنار مرد:
جلبک سبز و کف سفید
پخش می­شوند روی ساحل دریا
با روحیه­ای در حال سقوط

3

Short nights and long days
sleep loss rustles a friction
echoing in bed
the cycle of cravings
over and over again
3
شبهای کوتاه و روزهای بلند
 خواب­زده از خش­خش یک سایش
طنین­انداز در بستر
یکبار دیگر، هوس
دوباره و دوباره و دوباره





4

Awaiting the wave
that will wash away empty hours
and endless longing
in the dead silence at sea
I pull down chunks of sky
 4
در انتظار موج
تا ببرد با خود این ساعت­های خالی را
 این اشتیاق بی پایان را
در سکوت مرگبار دریا،
و من پایین می­کشم
 تکه­های آسمان را






5

Unknowable
the soul’s pursuit hidden
by its own works:
the spirit’s thirst, the strife
the restless silence, too much
 5
غیر قابل درک
تعقیب روح
مستور در کارهای خویش:
عطش روح، کشمکش،
سکوتِ بیش از اندازه بی­قرار

6

On the prayer mat
the hands raised in vajrasan
couldn’t contact God—
the prayer was too long and
the winter night still longer
 6
دو زانو نشسته
بر سجاده، با دست­های بالا آورده 
خدا را نمی­یافت_
نماز خیلی طولانی بود و
شبهای زمستان، اما، طولانی­تر

7

The mirror swallowed
my footprints on the shore
I couldn’t blame the waves
the geese kept flying over the head
the shadows kept moving afar

 7

آیینه بلعید
اثرانگشتانم را، مانده بر ساحل دریا
نمی توانستم موج­ها را شماتت کنم
غازها بالای سرم پرواز می­کردند
و سایه­ها همچنان دور می­شدند








8

Little candles fail
to illumine the deity
or golden dome
in the valley darkness reigns
and god too awaits light

8
روشنای شمع­های کوچک
یارای نمایاندن الوهیت را ندارند
یا حتی آن گنبد طلایی
درخشان در دل تاریکی­
و خداوند همچنان منتظر نور است



9

Waiting for the remains
of the sacrifice vultures
on the temple tree
stink with humans and goddess
on the river’s bank
 9
در ساحل رودخانه
بر فراز درخت معبد
در انتظار بقایای
قربانی، کرکس­ها
بوی گند انسان می­دهند والهه















10

The lane to temple
through foul drain, dust and mud:
black back of Saturn
in a locked enclosure
a harassed devotee

10
کوره راه منتهی به معبد
سرتاسر فاضلاب، گردو خاک و گل و لای:
 زحل در دل تاریکی
محصور در حصار قفل شده
یک زاهد آزار دیده


Translated by
MINA  AHMADI




1 تانکا(واکا) سبک شعر کوتاه را گویند که اصل و ریشه آن ژاپنی است. این سبک شعری اولین بار در سال 1865 با ترجمه اشعار اوگورا هایکونین اشو به انگلیسی وارد ادبیات انگلیسی شد.




0 Comments:

Post a Comment

<< Home