MINA AHMADI TRANSLATES R.K. SINGH'S POEMS INTO FARSI
Mina Ahmadi is a competent freelance translator and interpreter, associated with Iranian Translators Cyber Association (ITCA). She is 31, M.A. in Translation, and lives in Tehran. Her language and literary skills are viewable in the translation of some of my poems and tanka into Farsi. My interactions with her convince me that she is a thoroughly professional, perfectionist translator, whose varied literary interests, passion and talent deserve recognition, both at home and abroad.
POEMS: RAM KRISHNA SINGH, India
اشعار
رام کریشنا سینگه، هند
1 1. DECAY WITH
DIVINITY
Away from home in academics
sex, philosophy and religion
I’ve been skeptic about all these
years
revels of hell in lost memories
1.
پوسیده از لاهوت
دور
از خانه، غرق در علم
آمیزش،
فلسفه و مذهب
بدبین به همه این سالها
بدبین به همه این سالها
خوشگذرانیهای
جهنمی در خاطرات گمشده
couldn’t be a new dialect for spring
turn nude with refreshing orgasm
نمیتوانستند زبان جدیدی برای بهار باشند
برهنه
شو از اوج آن لذت شادی بخش
I still wander in my mind with fire
but no heat or light, sterile
emotion
routs the spirit to live making
all presences dark and absence
و
من هنوز
سردرگم آن آتشم
بی نوری یا گرمایی؛
بی نوری یا گرمایی؛
احساس
عقیم
بهار را تنها به زایندگی کشاند
زایشِ همه آن موجودات سیاهِ بیحضور
بهار را تنها به زایندگی کشاند
زایشِ همه آن موجودات سیاهِ بیحضور
fears are no bread from heaven
nor unfilled emptiness any sky
نه
ترس آسمانی است و
نه خلاء پرنشده، خدایی
نه خلاء پرنشده، خدایی
yet the eagle flies with wide eyes
nose opened to stinking patches
the mud- and ghostscapes that yield
mandate for dreams wrapped in
nightmares:
عقاب، اما، با چشمان باز پرواز میکند
بو میکشد تکههای متعفن را
آن فضاهای گلاندودِ شبحآلود را
بو میکشد تکههای متعفن را
آن فضاهای گلاندودِ شبحآلود را
که
حکم میکنند بر
رویاهای پیچیده در کابوسهای شبانه
رویاهای پیچیده در کابوسهای شبانه
I live preying for liberation
and decay with divinity
و من
زندهام به تمنای آزادی
و پوسیده از لاهوت
2.
DYING LIGHT
Shrieking in the sea
my knotted self
the lines on the palms
spiders’ network
gleaming with corpses
that have no face
2.
نور میرا
جیغ
میزند در دل دریا
خویشتن
گره خوردهام
خطوط کف دست،
خطوط کف دست،
تار
عنکبوت،
که میدرخشد
که میدرخشد
از
لاشههای بیصورت
yet their funeral
mirrors the eyes
waving with dying light
در
مراسم خاکسپاریشان، اما
چشمهاشان برق میزند
چشمهاشان برق میزند
از
نوری میرا
3.
CONVENIENCE
Discourse on heaven
and after-life pleasures
is self-bullying
to live without meaning
midst searches for the lost
3.
آسایش
سخن
از بهشت گفتن
و لذتهای پس از مرگ را برشمردن
به
خود زور گفتن است
تا زندگی را بیمعنا زندگی کنیم
تا زندگی را بیمعنا زندگی کنیم
در
نیمه راه جستجو برای از از دست رفتهها
so inciting is
the hell of cyberworld
they forget to pray
and multiply their pain
corroding consciousness
چه
تحریکآمیز است
جهنم
دنیای مجازی
ساکنانش عبادت را فراموش کردهاند و
ساکنانش عبادت را فراموش کردهاند و
درد
هوشیاریکُشش
را چند برابر
را چند برابر
but it doesn’t matter—
whining in sleep or whinging
is part of crazy
nature in race with itself
and god a convenience
مهم نیست
در خواب ناله کنی یا فغان بزنی
هر دو بخشی از دیوانگیاند
در خواب ناله کنی یا فغان بزنی
هر دو بخشی از دیوانگیاند
طبیعت
در رقابت با خویش
و ربوبیت
با آسایش
4.
DUST SMELLS
4.
بوی
خاک
Searching mother
in the thickening dark:
the tree stands
در
جستجوی مادر
در
تاریکی که عمق میگیرد:
درخت
ایستاده
through the twilight
hear the bridge I cross with
creaking bones
در گرگ ومیش هوا
در
گذر از پل، میشنوم
جیرجیر استخوانها را
جیرجیر استخوانها را
wheeze December
in lonely drizzles:
sun’s last glow
خسخس
آخرین نفسهای پاییزی
زیر
نمنم باران تنهایی:
آخرین
تابش آفتاب
measure wisdom
to unknow, now lower gaze
and look within
عقلانیت را بسنج
با
ناشناختهها، و کنون، کمتر خیره شو
به درون نگر، به
the heart’s rhythm:
dust smells beneath the feet
above the head
آهنگ
موزون قلب:
خاک
بو میدهد از زیر پا
تا
بالای سرمان
5.
VULGARITY
5.
هرزگی
What is there to relish in heaven
if the vulgarity of relationship
haunts
even after retiring from earth?
لذت
بهشتی چیست؟
پس
از بازنشستگی از زمین
این
هرزگی روابط باز هم ادامه مییابد؟
the loose threads of yearning
criss-cross memory
I can still feel the river’s twisted
flow
toward lower reaches, exhausted and
stripteased
رشتههای آزادِ خاطره تودرتوی
حسرتبار
هنوز
هم میتوانم جریان پیچیده رودخانه را احساس کنم
آن
زمان که خسته و رقصان، تنتاب و اغواگر پایین میرود
the nudity of moon and stars is
beyond touch
who cares I evolve or end like them
suspended from a plane I can
hardly reach?
تن
برهنه ماه و ستاره دور است، دورتر از دسترس
چه
کسی اهمیت میدهد رشد کنم یا دست آخر مانند آنها
آویخته از یک هواپیما؛
به سختی
بتوانم
تن برهنهاشان را لمس کنم؟
6.
TEN TANKA POEMS
6.
ده شعر تانکا[1]
1
Awake in dream time
he looks for the candle—
love’s invitation
lighting up in the dark
and sings the body’s song
1
هوشیار
به وقت رویا
در
پی شمع_
دعوت
عشق
شعله
میکشد در دل تاریکی شب
و
سر میدهد آواز تن
2
Watching the waves
with him she makes an angle
in contemplation:
green weed and white foam break
on then beach with falling mood
2
از
گوشه جشم محو تماشای موجها
غرق در تفکر،
ایستاده
زن
در کنار مرد:
جلبک
سبز و کف سفید
پخش
میشوند روی ساحل دریا
با
روحیهای در حال سقوط
3
Short nights and long days
sleep loss rustles a friction
echoing in bed
the cycle of cravings
over and over again
3
شبهای
کوتاه و روزهای بلند
خوابزده از خشخش یک سایش
طنینانداز
در بستر
یکبار
دیگر، هوس
دوباره
و دوباره و دوباره
4
Awaiting the wave
that will wash away empty hours
and endless longing
in the dead silence at sea
I pull down chunks of sky
4
در
انتظار موج
تا
ببرد با خود این ساعتهای خالی را
این اشتیاق بی پایان را
در
سکوت مرگبار دریا،
و
من پایین میکشم
تکههای آسمان را
5
Unknowable
the soul’s pursuit hidden
by its own works:
the spirit’s thirst, the strife
the restless silence, too much
5
غیر
قابل درک
تعقیب
روح
مستور
در کارهای خویش:
عطش
روح، کشمکش،
سکوتِ
بیش از اندازه بیقرار
6
On the prayer mat
the hands raised in vajrasan
couldn’t contact God—
the prayer was too long and
the winter night still longer
6
دو
زانو نشسته
بر
سجاده، با دستهای بالا آورده
خدا
را نمییافت_
نماز
خیلی طولانی بود و
شبهای
زمستان، اما، طولانیتر
7
The mirror swallowed
my footprints on the shore
I couldn’t blame the waves
the geese kept flying over the head
the shadows kept moving afar
7
آیینه
بلعید
اثرانگشتانم
را، مانده بر ساحل دریا
نمی
توانستم موجها را شماتت کنم
غازها
بالای سرم پرواز میکردند
و
سایهها همچنان دور میشدند
8
Little candles fail
to illumine the deity
or golden dome
in the valley darkness reigns
and god too awaits light
8
روشنای
شمعهای کوچک
یارای
نمایاندن الوهیت را ندارند
یا
حتی آن گنبد طلایی
درخشان
در دل تاریکی
و
خداوند همچنان منتظر نور است
9
Waiting for the remains
of the sacrifice vultures
on the temple tree
stink with humans and goddess
on the river’s bank
9
در
ساحل رودخانه
بر
فراز درخت معبد
در
انتظار بقایای
قربانی،
کرکسها
بوی
گند انسان میدهند والهه
10
The lane to temple
through foul drain, dust and mud:
black back of Saturn
in a locked enclosure
a harassed devotee
10
کوره راه منتهی به معبد
سرتاسر فاضلاب، گردو خاک و گل و لای:
زحل در دل تاریکی
محصور در حصار قفل شده
یک زاهد آزار دیده
سرتاسر فاضلاب، گردو خاک و گل و لای:
زحل در دل تاریکی
محصور در حصار قفل شده
یک زاهد آزار دیده
Translated by
MINA
AHMADI
0 Comments:
Post a Comment
<< Home